مصاحبه با پیرمرد قاتل کودک ۱۱ ساله

عصرکاسپین، مرد ۶۰ ساله معروف به «گرگ پیر» به اتهام آزار و اذیت کودکان و قتل فجیع یک کودک ۱۱ ساله در مشهد، با تلاش شبانه روزی کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در چنگ قانون گرفتار شد. این مرد که چندین نوه هم دارد، دوازدهم بهمن، کودک ۱۱ ساله ای به نام مرتضی را به قصد انجام اعمال خلاف منافی عفت به باغ مخوف خود کشاند اما هنگامی که با مقاومت وی روبه رو شد، دست به جنایتی هولناک زد و کودک بی گناه را به قتل رساند.

او سپس جسد کودک را به کوهپایه ای در چند کیلومتری روستای رباط خاکستری در جاده قدیم نیشابور برد و درون آبراهه ای دفن کرد. با گزارش مفقود شدن کودک مذکور، گروه ویژه ای از کارآگاهان اداره جنایی با نظارت و فرماندهی مستقیم سرهنگ کارآگاه محمدرضا غلامی ثانی (رئیس اداره جنایی آگاهی) وارد عمل شدند و در چند شاخه اطلاعاتی- پلیسی به تحقیق پرداختند تا اینکه سرنخ هایی از یک باغ در روستای بهار به دست آمد که کودک مذکور آخرین بار به این باغ مخوف رفته بود!

گروه عملیاتی کارآگاهان به سرپرستی سرهنگ سلطانیان (رئیس دایره قتل عمد) بررسی های گسترده ای را آغاز کردند و با دستور ویژه قاضی احمدی نژاد (بازپرس شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد) مالک باغ را که پیرمرد ۶۰ ساله ای به نام رمضان بود به دام انداختند. این متهم که در بازجویی های تخصصی مقابل کارآگاه حمیدفر (افسر پرونده) قرار گرفته بود نتوانست بیش از چند ساعت به داستان سرایی های خود ادامه دهد و در نهایت به آزار و قتل کودک ۱۱ ساله در حالی اعتراف کرد که کودکان دیگری را نیز به باغ مخوف خود کشانده بود. آنچه می خوانید گفت وگوی یک ساعته با مرد ۶۰ ساله معروف به «گرگ پیر» است.

نامت چیست؟

رمضانعلی- الف

چند سال داری؟

متولد ۱۳۳۸ هستم.

شغلت چیست؟

الان بازنشسته هستم اما قبلاً در کشتارگاه کار می کردم.

چقدر سواد داری؟

تا کلاس پنجم ابتدایی درس خوانده ام.

چرا ادامه تحصیل ندادی؟

درس هایم ضعیف بود، هیچ علاقه ای به درس و مشق نداشتم به همین دلیل همواره از مدرسه فراری بودم تا فرصتی گیرم می آمد از مدرسه فرار می کردم و به کشتارگاه می رفتم!

آن زمان که کودک بودی در کشتارگاه چه می‌کردی؟

سر پاچه ها را می گرفتم تا فرد دیگری آنها را تمیز کند و از این راه درآمدی کسب می‌کردم.

بعد از ترک تحصیل چه کردی؟

دوباره به همان کشتارگاه رفتم تا اینکه چند سال بعد قرار شد کشتارگاه دیگری در منطقه تپه سلام احداث شود به همین دلیل من هم بیکار شدم و به دنبال شاگردی اتوبوس های بین شهری رفتم. مدتی هم شاگرد اتوبوس بودم تا اینکه کشتارگاه دوباره راه افتاد و من هم به سر کارم بازگشتم!

در بازجویی ها گفته ای که خودت قربانی آزار بوده ای! درست است؟

بله! زمانی که ۱۵ سال بیشتر نداشتم به محل کار پدرم در یک کارخانه روغن نباتی رفتم آنجا جوانی سرپرست دستگاه‌های سنگین بود که مرا فریب داد به پشت دستگاه ها کشاند و به زور…

برای همین قصد انتقام از کودکان را داشتی؟

نه! ولی خودم هم نمی دانم چرا این کارهای زشت را مرتکب می شدم واقعاً جنون به من دست داده بود!

کودکانی را که اغفال می کردی به کجا می‌بردی؟

بعد از بازنشستگی در خانه حوصله ام سر می رفت و برای سرگرمی خودم یک زمین ۳۰۰ متری در روستای بهار خریدم و در آن نهال کاشتم و استخر زدم تا یک باغ درست کنم! بچه ها را هم به همین باغ بردم و…

تاکنون چند کودک را اغفال کرده ای؟

شاید ۲ نفر!

ولی یکی از کودکان مدعی بود که تو حداقل ۱۵ بار او را مورد آزار قرار داده ای؟

بله! او درست می گوید شاید ۱۰ بار او را به همان باغ خودم بردم و آزارش دادم!

چگونه کودکان را برای کشاندن به باغ فریب می دادی؟

به بهانه ساندویچ، آوردن سگ برای محافظت از باغ یا با پول!

یعنی چقدر پول می دادی؟

هر بار ۱۰ هزار تومان می دادم!

سربازی هم رفته ای؟

ن ه! هنوز به سن سربازی نرسیده بودم که پدرم به دلیل بیماری تنگی نفس فوت کرد و من کفیل مادرم شدم و کارت معافیت گرفتم!

چند ساله بودی که ازدواج کردی؟

آن زمان ۲۰ سال بیشتر نداشتم. یکی از شاگردانم در کشتارگاه که به منزلشان رفت و آمد می کردم خواهری داشت که او را هنگام باز کردن در حیاط دیده بودم و با او ازدواج کردم.

چند فرزند داری؟

پنج فرزند دارم که سه دختر و دو پسر هستند.

همه آنها ازدواج کرده اند؟

بله! فقط آخرین دخترم نامزد است و من همه جهیزیه او را تهیه کرده بودم که به خانه بخت برود که این حادثه رخ داد.

نوه هم داری؟

بله! هفت یا هشت تا نوه دارم!

با وجود این دست به چنین اعمال شیطانی می‌زدی؟

خودم هم نمی دانم در یک لحظه جنون به سراغم آمد، نفهمیدم چه شد!

چرا دست به جنایت زدی؟

وقتی «مرتضی» به من گفت که موضوع را به پدرش می گوید خیلی ترسیدم و او را هل دادم که سرش به لبه استخر خورد و بیهوش شد دیگر چیزی نمی فهمیدم کمربندش را از دور شلوارش برداشتم و حدود پنج دقیقه گردنش را فشار دادم تا اینکه فوت کرد!

از چه زمانی دست به اعمال شیطانی می زدی؟

از حدود شش ماه قبل!

الان پشیمانی؟

خیلی پشیمانم! آبرویم رفت!

فکر می کنی اگر خانواده ات متوجه ماجرا شوند چه احساسی دارند؟

امیدوارم هیچ وقت متوجه نشوند که من چه کار کردم!

اگر با آنها روبه رو شوی چه می کنی؟

فقط از شرمساری، سرم را پایین می اندازم کار دیگری از دستم برنمی آید!

همسرت در جریان اعمال خلاف تو بود؟

نه! او هیچ چیزی از این ماجراها نمی دانست.

خبرهای تازه
نظراتتان را با ما به اشتراک بگذارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.