پایان کجاست؟

یادداشت /نوشین میربلوک

شاید آنجاکه ازدرک کردن جاماندیم وروزگاری که طی میکنیم فراموش کنیم مردم را فراموش کنیم مردمی که درعین جوانی پیر زندگی می کنند.

ناامید غمگین لبریز از بغض.تنها به سرخوردگی ها فکر می کنند همه‌چیز را خاکستری میبیند ودنیای آنها بی رنگ است.بی تفاوتی ،بله بی تفاوت شده ایم شاید به نفس هایی که دوستشان داریم ودوستمان دارند تحمل همدیگر را نداریم،این نباید تصویر نسل آینده باشد.باید نسلی باشیم که شجاعت شکست داشته باشیم نه اینکه تعهد فراری باشیم وازنامیدی مالامال چراکه انسان به امید زنده است .

گاهی به لحظه فکر کنیم ،لحظه ای درآن هستیم زنده‌ایم .شاید درجایی عقب نشینی کرده ایم وآن را رها کرده ایم وترجیح داده ایم همین گونه پیش برود.

اما هنوز هستیم. چه خوش است و دلپذیر دل سپردن به کلام دوستی ویا نفسی که همراه ست شاید نشود کارهای بزرگ کرد اما باورکنید که گاهی از کوچک کردارها هم جامانده ایم.

باکابوس آینده چه خواهد شد؟ این وهم جز سردی همراهی ندارد.نباید تلخ انگاشته شود روزگاری که هنوز درپیش است.باکسانی باشیم که مارا می بینند ومی شنوند .کمی بخوانیم و بشویم.زندگی غنیمت بزرگی ست نباید ارزان از دستش داد باذرات منفی وجودمان را آلوده نکنیم .
مثبت اندیش باشیم ،وقتی که آه می کشیم روزها را گم میکنیم به سکون می رسیم ،جاری باشیم البته گله ورزی حق ماست اما چاره نیست ،انتها زمانیست که تمام ما برای هیچ برود.رنگ هارا به زندگی راه دهیم به خانه وخانواده والبته به روح وروانمان.این روشنایی میتواند الهام باشد نشانه ای باشد که راه را بیراه نرویم.

قراراست زندگی کنیم وزندگی جریانی است که گاهی امواجی هم به همراه دارد غیر ازاین باشد درمرداب بسر میبریم.

امروز مهارت امیدواری و البته زنده بودن را بیاموزیم ،روزهای توام با خرسندی را خودمان میسازیم. هیچ کس نمی داند پایانمان کجاست،باورکنید .

یادداشت /نوشین میربلوک

نظراتتان را با ما به اشتراک بگذارید

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.