عصرکاسپین، مرد میانسالی پس از آزادی از زندان در اداره پلیس تهران راز مرگ پسر جوانی را در مرداب بندرانزلی پس از ۱۷ماه برملا کرد.
هر چند بزرگان و اندیشمندان همیشه توصیه میکنند شکست پلی به سوی پیروزی است، اما افراد زیادی هستند که پس از اولین شکست در زندگی نه تنها از آن پلی برای پیروزی نمیسازند که به خاطر همین شکست زندگی خود را به ورطه نابودی میکشانند، معمولاً این افراد از تجربه دیگران استفاده نمیکنند و آموزشهای لازم برای مقابله با شکست را هم ندیدهاند. مرد میانسالی که پس از شکست در زندگیاش دست به کارهای خلاف زده بود پس از آزادی از زندان راز درگیری مرگبار با پسر جوانی را در مرداب بندر انزلی بر ملا کرد. این مرد عصر روز سهشنبه ۳۰ بهمن ماه امسال به اداره آگاهی تهران رفت و گفت: چند ماه قبل با یکی از دوستانش در شهرستان بندر انزلی گیلان درگیری مرگباری را رقم زده است.
وی در توضیح ماجرا گفت: چند سال قبل به خاطر خیانت در امانتی به مدت ۱۰سال زندانی شدم. پس از پایان دوران حبسم در تهران بدنبال کار گشتم، اما کار درست و حسابی پیدا نکردم به همین خاطر نتوانستم خانهای برای خودم اجاره کنم. روزها داخل خیابان بهدنبال کار بودم و شب هم در داخل ترمینال جنوب میخوابیدم تا اینکه تابستانسال۹۶ با پسر جوانی به نام همایون آشنا شدم. او اهل بندرانزلی بود و برای کار به تهران آمده بود و مثل منجا و مکان خاصی نداشت و شبها در ترمینال میخوابید. دو ماه پس از آشنایی او پیشنهاد داد مؤسسه توریستی در بندر انزلی میشناسد و از او دعوت به کار کرده است و از من هم خواست همراه او به بندر انزلی بروم و در آن شرکت توریستی کار کنم.
خیلی خوشحال شدم از اینکه کاری پیدا کردهام و اوایل شهریورماه همان سال همراه او راهی بندر انزلی شدم. آن روز تا عصر داخل خیابانها پرسه میزدم تا اینکه نزدیک غروب آفتاب کنار ساحل همایون پیش من آمد. او قایقی اجاره کرد و از من خواست سوار شوم تا با هم در دریا گشتی بزنیم و بعد به شرکت مورد نظر برای عقد قرارداد برویم. همایون گفت: ساعتی دیگر دوستش به شرکت میآید و بهتر است از فرصت استفاده کنیم و در دریا قایق سواری کنیم. من سوار قایق شدم و همایون هم قایق را به راه انداخت تا اینکه دقایقی بعد در میان دریا قایق را نگه داشت تا درباره نحوه کار بامن حرف بزند. او گفت: باید برای آن شرکت توریستی ما کارهای غیرقانونی و غیر اخلاقی انجام بدهیم که خیلی عصبانی شدم و با هم درگیر شدیم. وقتی درگیری ما بالا گرفت او چاقویی از جیبش بیرون آورد و به طرف من حمله کرد که در تلاطم دریا قایق حرکت کرد و همایون داخل قایق تعادلش را از دست داد و چاقو به پهلویش فرو رفت. در حالی که زخمی بود دوباره به من حمله کرد که این بار موجی آمد و او به داخل دریا افتاد و ناپدید شد.
پس از اعتراف، متهم به دستور قاضی دشتبان، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت.
صبح روز چهارشنبه اول اسفندماه متهم برای تحقیق به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد. متهم پس از توضیح حادثه ادعا کرد که روز حادثه فقط شاهد مرگ پسر جوان بوده است و اصلاً در قتل او دخالتی نداشته است. در ادامه قاضی دشتبان با صدور قرار عدم صلاحیت دستور داد متهم همراه پرونده تشکیل شده برای تحقیقات و مشخص شدن صحت و سقم ادعایش تحویل مأموران محل حادثه در شهرستان بندر انزلی شود.
گفتوگو با متهم
خودت را معرفی کن؟
پرویز هستم ۵۷ ساله.
متأهلی؟
بله، سه تا دختر دارم، اما سالها قبل همسرم از من جدا شد و دخترانم با او رفتند.
به خاطر اینکه به زندان افتاده بودی جدا شد؟
نه. من وضع مالی خیلی خوبی داشتم تا اینکه با همسرم اختلاف پیدا کردم و درخواست طلاق داد. من او را خیلی دوست داشتم و فکر میکردم پس از طلاق دوباره به زندگی بر میگردد به همین خاطر همه اموالم را به او و سه دخترم دادم، اما او پس از جدایی دوباره ازدواج کرد که این بزرگترین شکست زندگیام بود.
خواهر و برادر داری؟
بله، پس از فوت پدر و مادرم، برادران و خواهرم برای زندگی به یکی از کشورهای اروپایی رفتند و من با زن و بچههایم ایران ماندم.
چه شد که ۱۰سال به زندان افتادی؟
پس از شکست در زندگیام مسیر زندگیام عوض شد تا اینکه یکی از دوستانم چک ۱۰میلیون تومانی به امانت به من داد و من با جعل امضا خیانت در امانت کردم و به مدت ۱۰سال به زندان افتادم.
قرار بود با همایون در مؤسسه توریستی به چه کار مشغول شوید؟
همایون به من گفت که یکی از دوستانش مدیر مؤسسه توریستی در بندرانزلی است و قرار بود دو نفری به عنوان حفاظت از توریستها مشغول به کار شویم و مدعی بود حقوق و مزایای خوبی دارد.
روز حادثه چه کاری از شما خواست که با هم درگیر شدید؟
به من گفت که باید دختران فراری و زنان بدکاره را شناسایی و به مؤسسه معرفی کنیم تا در اختیار توریستها قرار دهند که خیلی عصبانی شدم و با هم درگیر شدیم.
در درگیری شما هیچ ضربهای به او نزدی؟
نه.
چرا وقتی داخل آب افتاد او را نجات ندادی؟
چند دقیقه آنجا ماندم، اما جسد روی آب نیامد و از طرفی هم فکر کردم او حقش بود که بمیرد.
چرا آن روز در انزلی به اداره پلیس نرفتی و حادثه را نگفتی؟
ترسیدم.
چرا الان خودت را معرفی کردی؟
پس از اینکه به تهران برگشتم عذاب وجدان گرفتم. هر شب کابوس میدیدم و زندگی برای من سخت شده بود. به همین دلیل تصمیم گرفتم به انزلی بروم و خودم را معرفی کنم، اما پول نداشتم تا اینکه بامردی آشنا شدم که در دادسرایی پروندهاش با مشکل برخورد کرده بود. به دروغ گفتم که کارمند دادسرا هستم و قرار بود برای کارچاق کنی که انجام میدهم ۵۰۰ هزار تومان به من بدهد. با خودم گفتم وقتی ۵۰۰هزار تومان گرفتم به انزلی میروم و خودم را به پلیس معرفی میکنم، اما دستم رو شد و حراست دادسرا مرا بازداشت کرد و ۱۵ماه راهی زندان شدم.
بعد از آزادی تصمیم گرفتی موضوع را به پلیس خبر بدهی؟
بله.
الان چه حسی داری؟
پس از اعتراف عذاب وجدان ندارم.