یادداشت؛ هیراد مخیری
امروزه کشورهای مختلف جهان به دنبال جایگزین کردن مسیرهای جدیدی در مقابل روشهای پرهزینه نظیر دیپلماسی کلاسیک و سنتی، در جهت پیش برد اهداف و منافع متفاوت در کشورهای مختلف بهویژه همسایگان نزدیک خود میباشند.
دیپلماسی فرهنگی؛ بایستهای اضطراری در عصر جدید سیاست خارجه ایران
هیراد مخیری، دکتری روابط بینالملل، مدرس دانشگاه نوشت: امروزه کشورهای مختلف جهان به دنبال جایگزین کردن مسیرهای جدیدی در مقابل روشهای پرهزینه نظیر دیپلماسی کلاسیک و سنتی، در جهت پیش برد اهداف و منافع متفاوت در کشورهای مختلف بهویژه همسایگان نزدیک خود میباشند.
ازاینجهت، دیپلماسی فرهنگی مدتهاست که بهعنوان مکملی پرسود در دستور کار سیاست خارجی کشورهای دنیا خصوصاً کشورهای قدرتمند جهانی و منطقهای قرارگرفته است.
با توجه به این موضوع باید اذعان کرد در جهان امروز کشورهایی که پتانسیلها و قابلیتهای فرهنگی-تمدنی قوی دارند، بر بهرهبرداری از این عناصر سودمند، حداکثر تلاش و نهایت برنامهریزی کوتاهمدت و بلندمدت را درروش کاری خود قرار میدهند.
در بازهی زمانی چند دهه گذشته، خروجی موفق دیپلماسی فرهنگی برخی از کشورها در این راستا نشان داده موفقیت در این مسیر، جایگاه و اعتبار آنان را در عرصه روابط بینالملل غنی و مرتفع کرده است.
حتی میتوان گفت اهمیت روزافزون مسائل فرهنگی، آن دسته از سیاستمدارانی را که علاقهای به لحاظ کردن ارزشهای فرهنگی در تصمیمهای خود ندارند را مجبور به اعتراف به اهمیت آن کرده است.
امروزه دستگاه دیپلماسی کشورها موضوعات فرهنگی را در سیاست خارجی راه گشای بسیاری از بنبستهای سیاسی میدانند. دیپلماسی فرهنگی به کشورها اجازه میدهد مستقیم با مردمان سرزمینهای خارجی چه مردم عادی چه رهبران، رابطه پایدار معنوی برقرار کرده و از آن در جهت اهداف سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی بهرهبرداری کند. این دیپلماسی بهویژه میان ملتهایی که دارای فرهنگ و تمدن مشترک هستند، کاربردیتر است.
به طور مثال، با توجه به موقعیت منطقه کشورهای آسیای مرکزی که متشکل از پنج کشور تاجیکستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و ازبکستان میباشند و از طرفی این کشورها در طی ادوار تاریخ باستانی و پس از باستان، در گسترهی قلمروی ایران قرار میگرفتند؛ ازاینجهت ذهن هر پژوهشگری بر این مسئله تمرکز مییابد که باوجوداین ابعاد و حجم وسیع اشتراکات فرهنگی و تمدنی بین کشورهای آسیای مرکزی و ایران، چرا طرفین در ادوار گذشته نتوانستند باوجوداین میزان از پتانسیلهای موجود، اتصال و نزدیکی ناشی از این اشتراکات تمدنی و فرهنگی را در جهت بهرهبرداری از منافع متفاوت در مصاف با یکدیگر پیریزی و نهایتاً بهرهبرداری نمایند. درصورتیکه برخی از کشورهای خارج از این منطقه با میزان اشتراکات فرهنگی و تمدنی غیرقابل قیاس یا حتی بهنوعی فارغ از هر نوع اشتراکات فرهنگی و تمدنی نسبت به ایران در مقابل این کشورها توانستند روابط پایدار و سودمندی را در جهت پیش برد اهداف و منافع خود و متقابلاً مرتفع نمودن منافع کشورهای آسیای مرکزی گام بردارند.
بسیاری از محققان بر این عقیده هستند، جمهوری اسلامی ایران با توجه بر پتانسیلها و اشتراکات فرهنگی و تمدنی غنی خویش نسبت به کشورهای آسیای مرکزی، به دلایل درگیر بودن با بحرانهای بینالمللی و منطقهای و پیدا ننمودن مسیر واحد و ورود ننمودن از نقاط عطف و پررنگ این اشتراکات فرهنگی و تمدنی و نهایتاً در اولویت نبودن و روشن نبودن وحدت عمل تصمیم سازان سیاسی، نتوانسته با نگاهی واقعبینانه بر اجماع طرحریزی یک سیاست منظم، خط و مشی واحد و هدفمندی در راه دیپلماسی فرهنگی نسبت به این کشورها ترسیم نماید و متقابلاً از بهرهبرداری خروجی این اهداف در راستای منافع خویش بهره مطلوب را کسب کند.
درصورتیکه امروزه جمهوری اسلامی ایران توانایی زیادی در بهرهبرداری از این مسیر فرهنگی را دارا میباشد؛ میتواند با بهره جستن از دیپلماسی فرهنگی، منافع ملی خود را در ابعاد گسترده بدون هزینههای بالایی نظیر دیپلماسی کلاسیک و سنتی، تأمین و به عرصهی ظهور برساند و درنهایت نسبت به رقبای خویش در این منطقه باقدرت بیشتری، قلمروی نفوذ چندوجهی و عمق استراتژیک و نهایتاً قدرت نرم خویش را افزایش دهد.
در پایان باید گفت برقراری ارتباطات با توسل بر اشتراکات فرهنگی و تمدنی توسط دیپلماسی فرهنگی فعال و هوشمند از سوی جمهوری اسلامی ایران میتواند بستر روابط سازنده و پایداری را در حوزههای دیگر نظیر اقتصاد پررونق را تقویت و گسترده نماید و حتی در گامهای بعدی تحکیم قلمروی قدرت نرم و عمق استراتژیک را سبب گرداند. از این جهت، باوجود مشکلات گستردهای که بر سر راه ایران میباشد، نظیر بحرانهای اقتصادی، تحریمهای بینالمللی، اهرم دیپلماسی فرهنگی بهترین راه کمهزینه برای برونرفت از برخی مشکلات کلیدی و تحکیم کننده آیندهای بهتر برای تقویت جایگاه منطقهای و فرامنطقه ای ایران میباشد.