سروش علیزاده ؛ نگاهی به بازی داماش -پرسپولیس در فینال جام حذفی ایران “سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی”
عصرکاسپین /سروش_علیزاده ؛
۱. بازی فینال جام حذفی داماش – پرسپولیس در ورزشگاه اهواز نمونه مدلی است که سال هاست در کشور اتفاق می افتد. فرقی نمی کند یک طرفه قضیه تیم تهرانی باشد و طرف دیگر تیمی از استانی دیگر. همیشه آش همان آش و کاسه همان کاسه است. فرقی ندارد تماشاگر راه ندهند یا ناداوری کنند و یا به هر لطائف الحیلی تیم تهرانی را برنده از میدان خارج کنند. صداوسیما هم همیشه مدافع این حق کشی های سیستماتیک هست.
۲. بازی دیشب جام حذفی مابین داماش و پرسپولیس ارائه مدلی از شیوه اداره مملکت در ذهن اغلب مسوولان کشور است. برای ذهن بیمار این شهرستانی های به شهرستان تهران سفر کرده خود تهرانی پندار ایران یعنی تهران و تهران یعنی ایران.
تمام امکانات کشور برای تهران است. همه باید بسیج شوند و امکانات را مهیا کنند تا در شهرستان تهران آب از آب تکان نخورد اما در شهرستان های دیگر هر بلایی نازل شود.
۳. تمرکز قدرت سیاسی و تصمیم گیری در تهران ایجاد قدرت اقتصادی و رسانه ای را فراهم آورده است و به نوعی اقتصاد غیرقابل رقابت سبب تضعیف بیش از پیش رسانه ها در استان های دیگر می شود . این یعنی صدای استان های دیگر شنیده نمی شود و اگر صدایی هم بلند شود باید از طریق رسانه های مرکز باشد و البته گوش شنوایی در مرکز نیست. چون ایران یعنی تهران و تهران یعنی ایران.
۴. صداوسیمای ملی که دیگر ملی نیست و کارکرد خود را به حدی از دست داده که مثلا در بازی فینال جام حذفی فقط یک کارشناس از تیم تهرانی دعوت می کند و عملا با کوتوله هایی که به عنوان مجری و کارشناس دارد به حمایت از تیم تهرانی می پردازد. البته این عدم یکسان بودن منابع ثروت و قدرت صداوسیما تهران و شبکه های استانی هم قابل دیدن است شبکه های استانی مانند شبکه باران آن قدر بودجه داشته باشند که با سریال های بی محتوا و آبکی به تخریب هویت و زبان و فرهنگ استان گیلان بپردازند کفایت می کند!
۵. جلوگیری از تمرکز گرایی سیاسی و اقتصادی تنها چاره امروز کل ایران است تا دیگر شاهد این نابرابری های سیاسی اقتصادی امنیتی و … فوتبالی نباشیم. مدل حکومتی در کشوری مانند ایران باید تغییر کند.
لزوم فدرالیسم که مدلی برای برای اداره کشورهاست بدون از بین رفتن یکپارچگی کشور مانع از تمرکز قدرت و ثروت در پایتخت شده و موجب توسعه همه جانبه کشور می شود.
بازنگری درست به قانون اساسی و ایجاد مدل حکومتی مشخص تر ریاستی و یا پارلمانی با توجه به فدرالیسمی که نیاز امروز کشور است و البته در طول تاریخ هم این کشور ساتراپ ها و ایالت و ولایات خاص خود را داشته بیش از پیش نمود پیدا می کند.
۵. مدیریت کتره ای و مدیریت هدفمند ضد شهرستان ها در فوتبال بیداد می کند. مدیریت کتره ای را می توان در هیات های فوتبال استان ها دید. عدم وجود مدیران لایق در هیات ها و اداره کل های سازمان ورزش و جوانان که فقط بر اساس رانت فلان نماینده مجلس و بکش بکش فلان جناح سیاسی بدون داشتن لیاقت و البته نظارت عملکرد قوی بر سر کار هستند مانع از پیشرفت فوتبال استان ها از جمله گیلان شده است. رانت های عجیب و غریب مدیریتی به همراه عدم توزیع درست ثروت در استان ها و تمرکز گرایی قدرت و ثروت در تهران سبب می شود که تیم هایی چون داماش و سپیدرود و ملوان هم اگر هربه چندی سر از باتلاق به بیرون آورده و تنفسی کنند همیشه دست هایی باشند که به جای بیرون کشیدن آن ها از باتلاق تبدیل به پا شده و بر سرشان فشار وارد کنند و میت شان را هم زیر گل ها مفقود کنند.
۶. رانت خوشمزه ترین واژه ای است که در ادبیات سیاسی و اقتصادی ایران وارد شده است. این که ریشه کلمه رانت از کجاست نمی دانم اما طبق شنیده ها طعم مطبوعی برای کسانی دارد که از آن بهره می برند. این رانت البته نصیب تیم های دولتی و بعد خصولتی و نظامی می شود و البته تیم های خصوصی از طعم مطبوع آن محرومند و وقتی کباب قسمت می کنند طعم داغ آهن فقط بر تن تیم های خصوصی می نشیند گویی که این تیم ها خود کباب هستند و باید قربانی آرواره های تیم های دارای رانت مرکز شوند.
۷. این که داماش گیلان یکپارچه می ایستد و اسماعیل حاجیپور می گوید تا تماشاگرانم وارد استادیوم نشوند بازی نمی کنم صدای مظلومیت و البته ایستادگی تیمی است که چیزی برای از دست دادن ندارد به جز همین تماشاگرانی که جان و روح شان با این تیم گره خورده است و مسوولان تیم می دانند که داماش بر روی شانه های هوادارانش راه می رود. هواداری که خواهان تحریم جام حذفی به دلیل حق کشی های سیستماتیک شده است.
اسماعیل حاجیپور می دانست اگر تیمش بدون تماشاگر بازی می کرد عملا دیگر باید رشت را می بوسید و از این استان می رفت.
اینکه اسماعیل حاجیپور مدعی است از جیبش خرج تیم کرده هم گزاف نیست. داماش تیمی کاملا خصوصی است که تنها کمکی که دریافت کرده از شهرداری رشت و کمک لجستیکی مثل جای خواب برای بازیکنانش و یا شاید اتوبوس برای حمل و نقل تیم و هوادارانش در بازی
های خارج خانه باشد !
تعصب هواداران و مدیران تیمی که پرچمدار هویت طلبی گیلان و رشت است و نمادش میرزا کوچک جنگلی است البته جلوی ظلم می ایستد. بازی نکردن تا آمدن تماشاگر ها به داخل استادیوم روشی است که سال هاست مکتب داماش تمرین می کند. تیم برای هوادار و هوادار برای تیم. این که حق گرفتنی است و نه دادنی درسی بود که اسماعیل حاجیپور و هواداران داماش به کل ایران دادند. این که باید جلو تمرکزگرایان رانت خوار و بی توجه ایستاد و حق را گرفت.
حاجیپور دیروز در آزمونی سربلند شد که شاید در آینده برایش تبعاتی هم داشته باشد اما عشق به گیلان و رشت خریدنی نیست ذاتی است.